زهرا زهرا ، تا این لحظه: 17 سال و 3 ماه و 2 روز سن داره

فرشته آسموني

اعیاد شعبانیه مبارک

حضرت محمد (ص) فرمودند : شعبان ماه من است هر کس یک روز از آن را روزه بدارد بهشت بر او واجب می شود.           ماه شعبان اردیبهشت معنویت و عبادت است ماهی برای فرا رفتن وتعالی. ماهی که پله پله تا آسمان می رسد.   دراین ماه خجسته اتفا قات بزرگ ومبارکی روی داده است . اتفا قاتی که در نیمه آن به اوج میرسدو به میلاد با سعادت قائم آل محمد ( ص ) امام زمان (عج) منتهی می شود. سوم .چهارم و پنجم ماه شعبان روز های تولد کهکشانهای مهربانی و رستگاری اند. منظومه هایی که برای همه مسلمانان خواستنی و دوست داشتنی هستند. میلاد خجسته سرور آزادگان و شهیدان امام حسین (ع) / میلاد با س...
1 تير 1391

این الرجبیون؟؟؟

    دوستان عزیزم سلام این روزهای عزیز و اعیاد پیش رو را به همه شما تبریک میگویم و ... مدتیه کمی گرفتار م کمی مشغله کاری و از طرفی هم امتحانات آخر سال گل پسرم وقتم رو پر کرده از طرفی هم اگر خدا قبول کند برای حاجتی هر روز بعد از ظهر با گل دختر و گل پسرم میریم حرم امام رضا (ع) زیارت. اینه که حسابی درگیرم ولی فرصتهای اندکی رو که به دست میارم غنیمت میشمرم و به وب تک تک دوستانم سر میزنم و از احوالاتشون با خبر میشوم ولی کامنت نمیتونم بگذارم دعا کنید گرفتاریهای همه مسلمانان به حرمت این ماه عزیز رفع بشه و ما هم در کنارشون بی بهره نمونیم .از همه شما میخواهم که در این ایام به خصوص ایام البیض برای همه حاجتمندان و شفای تمام بیما...
10 خرداد 1391

سفرنامه (4)خداحافظ تهران،سلام مشهد

دوستان خوبم سلام قسمت قبلی سفرنامه ما تا شام اخر پیش رفت. صبح جمعه 11 فروردین بعد از یک خداحافظی مفصل راه افتادیم طرف قم.مسیر حسابی شلوغ بود و ما ساعت یک ظهر تونستیم یک اتاق بگیریم بعد از مستقر شدنمون بابایی رفت ناهار گرفت و بعد از ظهر هم رفتیم حرم حضرت معصومه برای زیارت باقی ماجرا به همراه عکس در ادامه مطلب . لطفا بفرمایید. توی حرم  واحدهای نقاشی و حدیث و قران و ... برای بچه ها دایر بود و زهرا هم که عاااااااااشق نقاشیه سریع دست به کار شد.   اینم طرحی که انتخاب کرده بود   به دخترم گفته بودند هر کی خوب نقاشی کنه جایزه داره. ولی وقتی نقاشیش تمام شد موقع نماز بود و کارگاه نقاشی، نیم...
14 ارديبهشت 1391

سفرنامه(3)روزهای تهران و جلو انداختن سیزده به در

دوستان عزیزم سلام براتون گفتم که پنجم فروردین برگشتیم تهران. شام خونه خاله مریم دعوت داشتیم. بالاخره تونستم سینا و سوگل جونم رو اینجا ببینم ولی چه دیدنی. طفلکا رفته بودند شمال و اونجا مسموم شده بودند. این بیماری و دل درد سوگلی خاله رو حسابی بهونه گیر کرده بود و حال نداشت. برای ادامه ماجرا و دیدن  بقیه عکسهای مسافرت ، لطفا به ادامه مطلب بروید. بعد از شام ، باز  هم فقط ما موندیم خونه خاله و همه رفتند .خونه خاله مریم هم تا عصری بودیم و با دختر خاله ها حسابی خوش گذشت.شام هم دایی علی دعوتمون کرده بود . و تونستیم باز هم با ایلیا جون کلی بازی کنیم ماشالله  نمیخنده وقتی هم بخنده اساسی میخنده     ...
5 ارديبهشت 1391

سفر نامه(2) سفر به قزوین

دوستان گلم سلام امیدوارم این تاخیر و کندی کار را به بزرگواری خودتون ببخشید. براتون گفتم که روز سوم فروردین خانواده دایی علی هم به دیدنمون اومدند و اما ادامه ماجرا : خانواده خاله مریم هم تا ظهر آمدند خونه مامان بزرگ جونم..خانواده خاله لیلا هم که با سینا و سوگلی به همراه خانواده پدری برای گردش رفته بودند شمال.خانواده دایی مهدی هم منتظر ما بودند تا برویم قزوین خونه اونها.براتون گفته بودم که دایی مهدی و دایی محسن به خاطر انتقال شرکتشون به قزوین ،دو سالی بود که ساکن قزوین شده بودند.بقیه سفر نامه را به همراه عکس در ادامه مطلب مشاهده بفرمایید:   صبح چهارم فروردین به همراه خانواده دایی علی و مامان بزرگ و خاله مرضیه...
30 فروردين 1391

سفر نامه(1)پيش به سوي تهران

دوستان خوبم سلام براتون گفتم كه ما در ايام عيد به يك مسافرت نسبتا طولاني (12 روزه)رفتيم صبح دوم فروردين ساعت شش صبح راه افتاديم به سمت تهران خونه مامان بزرگ(مامان ماماني).امسال به خاطر شرايط جوي سنت شكني كرديم و از راه شمال نرفتيم. ولي باز هم تو مسير سمنان حسابي يخ كرديم اما عشق ديدن مامان بزرگ و خاله ها و داييها و بچه هاشون سرما رو از ياد ما و بچه ها برده بود. براي ديدن عكسها لطفا به ادامه مطلب برويد. اينجا نزديك نيشابوره و ما براي صبحانه اتراق كرديم   توي راه هر جا پاركي و تاب سرسره اي ميديد حتما بايد ميرفت بازي .امسال عيد خدا رو شكر هم توي مسير هم تهران خيلي خيلي پارك رفت ولي اصلا سير نشد فقط تا بخواهيد سبزه...
19 فروردين 1391

اولين دلنوشته سال 91

  دوستان گلم سال نو مبارك از وقفه پيش امده شرمنده و عذر خواهم .تو اين مدت حسابي دلتنگ همه شما بودم و با خودم آرزو ميكردم ايكاش ميشد هم رو ببينيم يا حداقل شماره تماسي از هم داشتيم اميدوارم امسال هم بتونيم در كنار هم از تجربيات هم وهمفكري هم و همدلي هامون لذت ببريم از دوستان گلم كه تو اين مدت جوياي حالمون بودند مثل مامان حنا جونم،مامان رها جونم،مامان شهراد جونم،مريم جون مامان عسلي،مامان مبين جونم و...ممنونم تو اين مدت ما سفري به تهران و قم و قزوين داشتيم كه يكي يكي همه رو برايتان تعريف ميكنم   ...
17 فروردين 1391

آخرين دلنوشته سال نود

بوی باران، بوی سبزه، بوی خاک شاخه‌های شسته، باران خورده، پاک آسمان آبی و ابر سپيد برگهای سبز بيد عطر نرگس، رقص باد نغمه شوق پرستوهای شاد خلوت گرم کبوترهای مست نرم نرمک می رسد اينک بهار خوش به حال روزگار خوش به حال چشمه ‌ها و دشتها خوش به حال دانه‌ها و سبزه‌ها خوش به حال غنچه‌های نيمه‌باز خوش به حال دختر ميخک که می خندد به ناز خوش به حال جام لبريز از شراب خوش به حال آفتاب ای دل من گرچه در اين روزگار ...
29 اسفند 1390

یه دختر دارم شاه نداره صورتی داره ماه نداره

دوستان گلم سلام   امروز می خواهم از خانومی دخترم تعریف کنم.حتما با خودتون میگویید مامانش تعریف نکنه کی بکنه ولی با ما به ادامه مطلب بیایید تا بهتر قضاوت کنید   اول از همه خبر دست اول :مشهد دو روز داره یکسره برف می باره و حسابی سرد شده است و اما دخملی ناز مامان :اصولا خیلی با احساس و مهربون هست ولی اهل زبون اوردن و ابراز محبت نیست تا جایی که بعضی وقتها ادم شک می کنه دخترش دوستش داره یا نه؟! ولی بعد یه جاهایی که احتیاج داری یا حال نداری چنان به داد آدم میرسه و با این سن کمش هم محبت می کنه و هم توی کارها کمک می کنه که اون وقت از فکرت شرمنده میشی ولی مدتیه خیلی رمانتیک و مهربون صحبت می کنه و مثلا وقتی منو صدا م...
21 اسفند 1390