زهرا زهرا ، تا این لحظه: 17 سال و 3 ماه و 11 روز سن داره

فرشته آسموني

سفرنامه (4)خداحافظ تهران،سلام مشهد

1391/2/14 8:45
794 بازدید
اشتراک گذاری

دوستان خوبم سلام

قسمت قبلی سفرنامه ما تا شام اخر پیش رفت. صبح جمعه 11 فروردین بعد از یک خداحافظی مفصل راه افتادیم طرف قم.مسیر حسابی شلوغ بود و ما ساعت یک ظهر تونستیم یک اتاق بگیریم بعد از مستقر شدنمون بابایی رفت ناهار گرفت و بعد از ظهر هم رفتیم حرم حضرت معصومه برای زیارت

باقی ماجرا به همراه عکس در ادامه مطلب . لطفا بفرمایید.


توی حرم  واحدهای نقاشی و حدیث و قران و ... برای بچه ها دایر بود و زهرا هم که عاااااااااشق نقاشیه سریع دست به کار شد.

 

اینم طرحی که انتخاب کرده بود

 

به دخترم گفته بودند هر کی خوب نقاشی کنه جایزه داره. ولی وقتی نقاشیش تمام شد موقع نماز بود و کارگاه نقاشی، نیم ساعتی تعطیل شد. حسابی تو ذوقش خورد و  این انتظار کلافه اش کرده بود.

 

 

بعد از نماز هم سری جدیدی از مسئولین کارگاه نقاشی اومدند و گفتند هر کی بهت قول جایزه داده برو از همون بگیر!!! حسابی ناراحت بود و حوصله نداشت . بردمش واحد عرضه محصولات فرهنگی و خودم براش جایزه گرفتم سی دی بازی و کارتون و موسیقی. ولی فایده نداشت. جایزه حرم رو میخواست . باز قسمت دیگری از حرم مسابقه بود . بچه ها قران میخواندند و باد کنک میگرفتند اونجا هم شرکت کرد ولی بادکنکها تموم شد . و دخترم دلخور از حرم اومد بیرون و جایزه ما اصلا شادش نکرد.

 

 عکس بالایی هم قبل از تعطیلی واحد نقاشی تو قسمت قران خوانی شرکت کرد ولی دیر شده بود و موقع نماز بود. صبح دوازدهم هم رفتیم جمکران. حسابی باد و توفان بود و نتونستیم عکس خوبی بگیریم. بعد از زیارت رفتیم سمت تهران و شاه عبدالعظیم و جاتون خالی کباب حضرت.گرچه به نظر من کباب های قدیم یه چیز دیگه بود و لی نفس خوردن کباب توی شاه عبدالعظیم هم عالمی داره.بعد از ناهار بابایی رفت زیارت و من هم که حالم چندان مساعد نبود مشغول استراحت بودم که بابایی زنگ زد و گفت تو صحن بغل دستمون بچه ها جشنواره دارند اگر حال داری با زهرا برید اونجا.البته حال که نداشتم ولی خوب دخملیم گناه داشت از سر جریان قم حسابی ناراحت بود. بار و بندیل رو برداشتیم و رفتیم .دیدم ماشالله به جمعیت.من که بیرون ایستادم و زهرا وداداشش رو فرستادم داخل و فقط تونستم یه عکس از فاصله دور بگیرم . ولی بالاخره دخترکم با خوندن یک شعر طولانی و قشنگ که احسنت احسنت آقای روحانی را به همراه داشت موفق شد یک مداد و پاک کن جایزه بگیره.دیگه از خوشحالی رو پا بند نبود و این مداد رو از خودش جدا نمیکرد.اینم عکس دخترکم . از سمت راست نفر دوم

 

 

دیگه توی راه هر جا می ایستادیم یه استراحت کوتاه و سریع حرکت میکردیم تا به موقع به مشهد برسیم بنابر این نتونستیم زیاد عکس بگیریم این چند تا عکس را تو بیارجمند از شهرهای استان سمنان گرفتیم که مزار شهدای گمنام بود.

 

 

 

ظهر روز سیزدهم هم ناهار سبزوار بودیم.البته چون این مسیر آب کم بود ما سبزه مون رو به جای آب به باد دادیم .موقع ناهار دیگه حسابی خستگی راه اثر خودش رو گذاشته بود و زهرا اصلا میلی به غذا نداشت .اینم یه رستوران توی سبزوار که ما به علت خستگی زیاد ،تخت رو به جای میز صندلی انتخاب کردیم.

 

و بالاخره غروب روز سیزدهم ما به سلامتی برگشتیم مشهد. سلام مشهد.سلام خونه عزیز خودمون

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (26)

مامان رها
14 اردیبهشت 91 9:23
خاله به قربون این زهرای ناز م و اون چادر سر کردن و رو گرفتن و خانوم بودنش بشم
خاله قربون اون دل پر محبتت بشم که برایحضرت معصومه این طور معصوم شدی
خاله قربونت برم و هر چی بگم کمه
حضرت معصومه پشت و پناهت باشه عزیزم



خدا نکنه عزیز دلم
فدای تو دوست عزیز که اینقدر با محبتی
ممنون خدا رها جونو برات نگه داره خانومی
مامان رها
14 اردیبهشت 91 9:25
زهرای نازم من که وقتی نقاشیت رو دیدیم باورم نششد که خودت کشیده باشی آخه چهره ها رو خیلی زیبا کشیده بودی
واقعا که این نقاشی با اون طرز تفکر هزار تا جایزه هم براش کمه



خاله جون البته نقاشی زهرا جون خیلی خوبه ولی این طرح رو فقط رنگ امیزی کرده ممنون از لطفت
مامان رها
14 اردیبهشت 91 9:27
زهرا جان خاله قربون اون خانمیت اون چادر سر کردن و رو گرفتنت بشم
هر چی هم بخوام قربونت بشم بازم کمه عزیز دلم خیلی خوششم اومد وقتی اونطوری چادر سر کردی
مامان چشم عسلی واقعا باریکلا با این دخمل تر بیت کردنت
معرکست
حضرت معصومه پشت و پناهش باشه



عزیزم خدا نکنه شرمنده نکن منو گلم لطف داری مطمئنم رها جونم هم بزرگ بشه شما همین طور با حجاب بار میاریش من به خانومیت مطمئنم
مامان رها
14 اردیبهشت 91 9:28
خیلی ناراحت شدم وقتی دیدم که بهت جایزه ندادن وخیلی خوشحال شدم وقتی دیدم که بهت جایزه دادن مبارکت باشه
اما بازم میگم برای خانمی دخملم هر چی جایزه هم می دادن کم بود







آره واقعا تو ذوقش خورد هر چی هم بهش میدادیم از دلش نمیرفت تا اون جایزه رو گرفت از لحاظ مادی چیزی نبود ولی انگار دنیا رو بهش داده بودند.
قربون محبتت گلم
مامان رها
14 اردیبهشت 91 9:30
خوشحالم که سفر خیلی خوب و خوشی رو بهراه داشتید و برای ما هم یه کوله بار خاطره اوردیدو ما هم تو سفرتون همراهتون بودیم
ایشالله همیشه خوش و خرم باشید
خسته هم نباشید از این سفر مارکوپلوییو دور ایران در 15 روز


عزیییییییییییییزم لطف داری انشالله رهای گلم بزرگ میشه خانوم میشه شما هم به سفرهای طولانی میروید خدا بخواد چیزی نمونده
نرگسی
14 اردیبهشت 91 13:14
سلام خانومی .. زهراخانوم ماشالله چه نازه .. خدا براتون حفظش کنه .. لینکتون میکنم عزیزم و رمز رو هم براتون تلگراف میکنم ..


سلام گلم ممنون از لطفت
من هم شما رو به جمع دوستان خوبم اضافه میکنم با کمال میل
ممنون
مامان حنا
14 اردیبهشت 91 16:56
رسیدن به خیر
خیلی خوشحالم که بهتون خوش گذشته
ای جونم زهرای عزیزم ماشالله خاله جون چه نقاشیهایی کشیدید واقعا احسنت داره آفرین به پدرو مادر گلت که همچین دختر خوبی رو تربیت کردن که از الان به حجابش اهمیت میده مثل فرشته ای که روی زمین اومده فرشته زمینی زهرا جونم نقاشیت حرف نداشت یه هدیه پیش من داری عزیزم اونا رو ولشون کن گلی مثل تو رو ندیدن یا یادشون رفته خاله جون به هر حال خودم تحسینت میکنم اگه قابل بدونی
زیارتتون هم قبول باشه خوش به سعادتتون خیلی دلم هوای اونطرفا رو کرده
راستی وقتی اون عکس دلفینارو دیدم خندم گرفت منم اونجا عکس انداختم موقعی که با تور داشتیم مشهد می رفتیم عکس انداختم خیلی جالب بود
زهرا جون رو اونجوری دیدم که غذا نمیخوره خیلی ناراحت شدم یاد حنای خودم افتادم که خیلی اذیت شد و نتونست غذا بخوره امیدوارم که حالش بهتر شده باشه
ایشالله که همیشه دلخوشی باشه عزیزم
از طرف من زهرای عزیزم روببوس و مراقب خودتون هم باشید
امیدوارم که خودت هم هیچ وقت حالت بد نباشه گلم خیلی دوستتون دارم و دلم براتون تنگ میشه

ممنون خانومی خیلی لطف داری گلم
انشالله حنا جونم زودتر بزرگ و خانومی میشه با حجاب ،اونم با وجود مامان گلی چون شما انشالله زیارت ،قسمت شما هم بشه.
چه جالب پس شما هم با دلفینها عکس گرفتید زهرا و داداششش که هر جا المانی میدیدند عکس می گرفتند از بین عکسها من این چند تا رو انتخاب کردم . انشالله بازم قسمتت بشه بری هم زیارت و هم تجدید خاطرات
آره خاله جونش آخرای مسافرت یک کمی خسته و بی اشتها شده بود چون نسبتا توقفمون کمتر بود.انشالله به سلامتی برید و برگردید با کوله باری از خاطرات خوش.مراقب خودتون باشید دلمون حسابی تنگ میشه براتون

مریم مامان عسل
14 اردیبهشت 91 17:06
ای جااان! من بجای شما دلم باز شد!
ای خدا من که هیچ جای دنیا رو با مشد خودمون عوض نمیکنم. هروقت میریم مسافرت خیلی خوش میگذره ها اما همین که از ورودی های شهر وارد مشهد میشیم دلم باز میشه. هیچ جا خونه نمیشه.
زهرا جان عجب نقاشی کشیدی خاله!
بخدا تو نابغه میشی. بهت قول میدم. حالا ببین.


راست میگی هیچ جا خونه آدم نمیشه نمیدونم چه سری داره
ممنون عزیزم لطف داری
خاله لیلا
14 اردیبهشت 91 20:19
خوب به سلامتی رسیدید خونه عزیزمممم چرا نا راحت شدی بیا خونه خودمون من خودم واست یه جایزه خوشگل میگیرم




آره خاله جون ممنون
انشالله برام بگذار کنار تا بیام
مامان آرینا موفرفری
16 اردیبهشت 91 2:20
زیارت قبول .عکسای زیبائی بود منو برد به حال و هوای زیارت.می بوسمت زهرا جان


ممنون عزیزم قبول حق باشه
انشالله قسمتتون بشه خانومی
مامان زهرا(شهرادشیر کوچولو)
16 اردیبهشت 91 20:16
شکر شکر که دخملی خوشحال شد
گاهی پیش میاد عزیزم
زیارت قبول
مامان این سفر نامه سریالی کلی مارو جذب کرده
شاد باشید


ممنون عزیزم. بله و همین طوری بچه ها ساخته میشوند و میفهمند که همیشه دنیا اون جوری پیش نمیره که اونا میخوان
قبول حق باشه خانومی . شما لطف دارید . خوشحالم که نظرتون رو جلب کرده . شما هم شاد و سلامت باشید . شهی جونم رو ببوس
مامان امیرمحمد
17 اردیبهشت 91 8:50
آخی چرا به دخترم جایزه ندادند با اون نقاشی قشنگش ...
ولی مهم نیست زهراجونم مهم این این که حسابی بهت خوش گذشت دختر قشنگم ...


نمی دونم چی بگم خاله جون.
ولی حالم گرفته شد .آره خدا رو شکر جبران شد و بهم خیلی خوش گذشت . هنوز هیچی نشده هی به مامانی میگم بازم بریم مسافرت
ممنون خاله جونمX:




مامان رها
19 اردیبهشت 91 9:26
سلام ما اپ شدیم منتطر حضور گرمتون هستیم و دوستون داریم



سلام . چه عجب !!شما هم زدید رو دست ماهااااا
شما چرا آپ نمیکنی گلم
اووووووووووووووووومدیم و ......ما بیشتر
مام پارسا
19 اردیبهشت 91 15:32
قربون زهرا خانوم چادری بشم من.وای نمی دونی چقدر خوشحال شدم وقتی که گفتی بالاخره دخملمون یه جایزه یادگاری گرفت.
خدا انقدر بچه ها رو دوست داره که هیچ وقت ناامیدشون نمی کنه
خدا رو شکر که به سلامت رسیدید مشهد
خانومی حالا وقتی رفتی زیارت امام رئوف ما رو هم دعا کن.
خیلی دلم هواشو کرده


خدا نکنه خانومی
آره عزیزم حتما همینطوره که میگی قلب صاف بچه ها باعث میشه سریعتر و بهتر با خدای مهربون ارتباط برقرار کنند و آرزوشون زودتر برآورده بشه.دخملیم خیلی غصه دار بود هرچی هم براش توضیح میدادیم اصلا به خرجش نمیرفت ولی همین یه جایزه به ظاهر کوچک صد برابر حرف ما کار کرد.
عزیزم ما محتاج دعاییم ولی چشم . اطاعت امر هر وقت بریم حرم نائب الزیاره خواهیم بود انشالله
امیدوارم قسمت خودت بشه از نزدیک بیایید زیارت آقا
ممنون از لطفت گلم
مامان ملینا
21 اردیبهشت 91 9:46
آفرین نقاش کوچولو ، چه نقاشی خوشگلی عالیه.من که خیلی خوشم اومد.این نقاشی باید جایزه خوب نصیبش می شد.اما عیبی نداره عزیزم منم خیلی دوست دارم ملینا وقتی اندازه زهرا خانم شد چادر سر کنه. زهرا جون حضرت فاطمه زهرا نگهدارت باشه .عاشقتم


ممنون خاله جون
انشالله ملینای خوشگلم وقتی بزرگ بشه یه خانوم میشه به تمام معنا مثل مامان خوب و مهربونش و البته چادری
منم شما رو خیلی دوست دارم و به یادتونم مخصوصا تو حرم امام رضا(ع)
مامان ملینا
21 اردیبهشت 91 12:49
زیباترین واژه بر لبان آدمی واژه “مادر” است. زیباترین خطاب “مادر جان” است. “مادر” واژه ایست سرشار از امید و عشق. واژه ای شیرین و مهربان که از ژرفای جان بر می آید. روزت مبارک –_–_–_–_–_–_–_–_–_–_–_–_–_–_–_–_–




ممنون گلم
من هم با تاخیر و شرمندگی این روز رو بهت تبریک میگم و آرزوی تن سالم و دل شاد برایت دارم عزیزم
مامان آرینا موفرفری
21 اردیبهشت 91 21:27
"مادر” واژه ایست سرشار از امید و عشق
واژه ای شیرین و مهربان که از ژرفای جان بر می آید
روزت مبارک مادر . . .




من هم با تاخیر و شرمندگی این روز رو بهت تبریک میگم و آرزوی تن سالم و دل شاد برایت دارم عزیزم
ماندانا
23 اردیبهشت 91 15:06
سلام. ماشالله چه دختر ناز و خوشگلی خدا برای مامان و بابات حفظت کنه فرشته ی آسمونی


سلام عزیزم
لطف داری و ممنون از حضورت و مهرت
مامان زهرا(شهرادشیر کوچولو)
23 اردیبهشت 91 15:56
مامان مهربون روزت مبارک


من هم با تاخیر و شرمندگی این روز رو بهت تبریک میگم و آرزوی تن سالم و دل شاد برایت دارم عزیزم
مامان امیرمحمد
24 اردیبهشت 91 8:47
وقتی نغمه های تلخ تنهایی و بی کسی، در تراکم ابرهای تیره دشواری ها شنیده می شود، این کلام آرامِ مادرانه است که مرهم می شود و به کویر ساکت و عطش زده جان فرزند، باران می بارد به نرمی.

پاداش مادری چیزی نیست، جز رضوان پروردگار که پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: «بهشت زیر گام های مادران است».

عزیزم روزت مبارک


من هم با تاخیر و شرمندگی این بهت تبریک میگم و آرزوی تن سالم و دل شاد برایت دارم عزیزم
مامان رها
24 اردیبهشت 91 8:51
ممنون عزیزم روز شما هم مبارک
چه حکایت جالبیست
کلمه زندگی بازن شروع می شود و کلمه مردن با مرد!
پی ببال به خود که آغاز گر زندگی هستی


من هم با تاخیر و شرمندگی این روز رو بهت تبریک میگم و آرزوی تن سالم و دل شاد برایت دارم عزیزم
مبین فرفری
27 اردیبهشت 91 2:29
سلام عزیزم واقعا نقاشی قشنگی آفرین
اولش ناراحت شدم که چرا دخترم باید از حرم دست خالی بره بعد که خوندم جایزشو گرفت خیلی خوشحال شدم انشالله زیارتتون هم قبول باشه


سلام دوست خوبم
ممنون گلم لطف داری آره خودش هم خیلی ناراحت بود ولی بعد جبران شد.
ممنون و انشالله قسمت شما بشه
مامان رها
28 اردیبهشت 91 16:26
عزیزم کجایی ازت خبری نیست اپم که نمیشی بیا دیگه منتظریم


سلام گلم شرمنده محبتتم میام وب رها جونم فقط احوالش رو جویا میشم و میرم به قول مامان حنا جونم فعلا خواننده خاموشم میام پیشت حسابی رها جونمو ببوس
نرگسی
29 اردیبهشت 91 11:12
نیستی خانومی ؟


سلام در خدمتم گلم میام پیشت
مامان ملینا
8 خرداد 91 12:00
مامان زهرا کجایی؟ پستت جدید کو؟ به ما هم سر بزن دیگه


سلام عزیزم همین جام همین دور و برا دعا کن برام چشم پست جدید هم میزنم ولی من به ملینا جونم همیشه سر میزنم از مسافرت و گردشش با ملیحه جون و سمیرا جون تا بقیه کاراش ولی کامنت نگذاشتم میام عزیزم ملینا جونمو ببوس
شیر کوچولو
9 خرداد 91 11:47
شما کجایین؟
مدتی نبودم
مثه این که شما هم همی نطور
خاله جون خوبی؟
فرشته کوچولو خوبه؟
شاد باشین



سلام عزیزم
اره من یه مدته اپ نکردم گرفتار بودم شما کجایید ؟الهی دوست خوبم تو و پسر گلت هم همیشه تن سالم و دلی شاد و لبی خندون داشته باشی عزیزم