زهرا زهرا ، تا این لحظه: 17 سال و 3 ماه و 13 روز سن داره

فرشته آسموني

سفرنامه(3)روزهای تهران و جلو انداختن سیزده به در

1391/2/5 14:53
904 بازدید
اشتراک گذاری

دوستان عزیزم سلام

براتون گفتم که پنجم فروردین برگشتیم تهران. شام خونه خاله مریم دعوت داشتیم. بالاخره تونستم سینا و سوگل جونم رو اینجا ببینم ولی چه دیدنی. طفلکا رفته بودند شمال و اونجا مسموم شده بودند. این بیماری و دل درد سوگلی خاله رو حسابی بهونه گیر کرده بود و حال نداشت.

برای ادامه ماجرا و دیدن  بقیه عکسهای مسافرت ، لطفا به ادامه مطلب بروید.

بعد از شام ، باز  هم فقط ما موندیم خونه خاله و همه رفتند .خونه خاله مریم هم تا عصری بودیم و با دختر خاله ها حسابی خوش گذشت.شام هم دایی علی دعوتمون کرده بود . و تونستیم باز هم با ایلیا جون کلی بازی کنیم ماشالله  نمیخنده وقتی هم بخنده اساسی میخنده

 

 

 

روز دو شنبه هم شام خونه خاله لیلا  دعوت بودیم . اونجا دیگه اصلا ما زهرا و داداشش رو ندیدیم.رفتند تو اتاق سینا و سوگل و تا موقع رفتن با هم بازی کردند اون هم در کمال آرامش.ما هم یه نفسی کشیدیم.

این چند روز که تهران بودیم . زهرا و محمد امین همراه خاله مرضیه هر روز میرفتند بیرون. پارک ستارخان و لاله و پاساژ و ...روزی هم که خاله کار داشت با بابا جون میرفتند پارک . خلاصه حسابی پارکشون به راه بود . یه تشکر ویژه از بابا جون و خاله مرضیه جون.

روز پنجشنبه دهم فروردین هم چون آخرین روزی بود که ما تهران بودیم قرار شد به جای سیزده به در ،ده به در بگیریم.قرار شد دایی محسن از قزوین بیاد و خاله مریم و خاله لیلا هم آمدند. دایی علی جون به خاطر ایلیا نیومد چون هنوز خیلی کوچولوست و هوا هم کمی سرد. نتونستند در این مراسم با شکوه ما شرکت کنند. دایی مهدی جونم که اصفهان بود . خلاصه جاتون خالی ،آش درست کردیم و جوجه هم گرفتیم و رفتیم چیتگر. خاله لیلا میگفت حیف که از شب قبل برنامه نریختیم وگرنه خودمون جوجه آماده میکردیم و حاضری نمیخریدیم.جوجه های خاله لیلا و خاله مریم حرف ندارند.ولی خوب ناگهانی عشقمون کشید بریم چیتگر .بقیه به روایت تصویر

دایی محسن و مهسا منتظر بقیه

 

دختر نازنینم منتظره تا براشون تاب ببندند.

 

بابا جونی داره دخترکم رو تاب میده

دختر نازم خوشحال از سرعت تاب.

هیچ وقت از تابهای پارک راضی نیست و میگه:زیاد بالا نمیره . ولی اینجا خدا رو شکر تلافیشو در آورد.

اینم داداشی زهرا جون

این تاب هیچکس را بی نصیب نگذاشت و همه ما کوچک و بزرگ تاب خوردیم به یاد سیزده به درهای قدیم

 

 

زهرا و سوگل سر گرم بازیهای کودکانه خودشون

 

این هم زهرای مامان،نفسم که خوشحال و خندان از هوای بهاری و جمع دوستانه و بازیهای کودکانه است

تمام آرزوی من شادی و سلامتی تو و داداشی و بابا جونه.

اینم سوگلی خاله که مثلا میخواد بدمینتون بازی کنه

اینم مهسا خانوم که داره جوج میزنه به بدن

جای خالی خانواده دایی مهدی جون و دایی علی جون واقعا احساس میشد انشالله دفعه بعد همه با هم خواهیم بود

شب هم همه دور هم خونه مامان بزرگ جمع شدیم و شام آخر را با هم بودیم.

ممنون از همراهی شما دوستان گلم قسمت آخر  سفر نامه باشه برای پست بعد

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (20)

مامان حنا
6 اردیبهشت 91 5:23
سلام خواهر گلم خوبی؟؟؟؟؟؟؟
زهرا جون و آقا محمد امین خوب هستن؟؟؟؟؟؟؟
خدا رو شکر که بهتون خوش گذشته از وجود عکسها و تعریفهای شما کاملا مشخصه که مسافرت خوبو خوشی داشتید ایشالله که همیشه به سفرو گشتو گذار باشید و دلتون شاد و لبتون پر خنده باشه
پس شما 10 بدر هم رفتید خیلی جالب بود خنده به لبهای من هم آوورد
زهرا جونمم که قربونش برم حسسسسسابی بازی کرده زهرا جون خوش گذشت خاله
جایی هم که رفتید واقعا سرسبز و قشنگه
جوجه کبابا و آش هم نوشششششششششش جونتون باشه
راستی ایلیا جون هم خیلی بانمکو دوست داشتنیه خدا حفظش کنه
پس حسابی با مامان سینا و سوگل بهتون خوش گذشته خوش به حالتون منم دلم خواهرمو خواست ایشالله که همیشه با هم باشید و خوش باشید از طرف من زهرای عزیزم رو هم ببوسید


سلام عزیزم
ممنون از تو خواهر خوب و مهربونم
جای شما خیلی خالی عالی بود واقعا جاتون خالی روز خیلی خوبی داشتیم تو چیتگر.انشالله تا مسافرتت چیزی نمونده گلم .
انشالله میری و بعد از مدتها هم مامانتو میبینی و هم خواهر گلتو بیتا جونو
عزیزم از مهرت و لطفت خیلی ممنونم حنای نازم رو ببوسXXX
مریم مامان عسل
7 اردیبهشت 91 12:54
به به!
چه جنگلی!
چه نی نی هایی!
چه تابی!
چه ناهاری!
چه خونواده ی شادی!
همیشه به سفر و گردش عزیزای من!


ممنون خانومی
جای شما و نی نی نازت خالی بود تا بیشتر خوش بگذرد
منم برای تو دوست گلم آرزوی گردش و جمعهای شاد خانوادگی دارم نازنین
مامان رها
7 اردیبهشت 91 15:17
سلام عزیز دلم خوبی خوشی
زهرای گل خوبه
همسری و پسری چطورن
ایشالله همیشه به گردش و شادی
خوشحالم که توعید جمعتون جمع بود و کلی همه خانواده رو یه جورایی دیدید
ایشالله همیشه همرا ه هم باشید و دوستدار هم



سلام خانومی
ممنون از احوالپرسیت . رهای ناز من چطوره؟روی ماهش رو ببوس
ممنون گلم از لطفت و مهرت . انشالله قسمتت بشه عزیزم بری دیدن خانواده
باز هم ممنون گلم
مامان رها
7 اردیبهشت 91 15:18
واما حالا درباره زهرای خوشگلم
اولا بابت پیام قشنگت تو ناز نازیا ممنون
دوما وای خدای من بلاخره به آرزوت رسیدی و یه تاب بزرگ دیدیو کلی بالا و بالا و بالاتر رفتی
عزیزمی خاله جون
فقط مواطبم بودی که یهو نری تو آسمون


ممنون خاله جون
جای شما خالی خیلی تاب با حالی بود. آره بابا کلی بادی گارد دورم بود خاله جون
مامان رها
7 اردیبهشت 91 15:20
ماشالله ایلیا خیلی قشنگ می خنده
خاله قربون اون خنده هاش بشم
ممنون از سوگلی و سینای عزیز که حسابی هوای دخمل نازمون رو داشتن و کلی بهش خوش گذروندن



ماشالله به جونت خاله
خدا نکنه عزیزم انشالله سالهای سال عمر با عزت و سلامتی داشته باشی نازنینم
آره خدا رو شکر خوب بازی کردند خاله جونم
مامان رها
7 اردیبهشت 91 15:21
خاله قربون این مهسا ناز بشم که جوجه می خوره گوشت بشه بچسبه به تنت عزیزم
به مامان و بابا و خانواده سلام ما رو برسون و بگو مامان رها سلام مخصوص رسونده



خدا نکنه عزیز دلم جای شما خالی
سلامت باشی عزیزم و کنار رها نازی شادیتون روز افزون باشه عزیزم
مام پارسا
9 اردیبهشت 91 1:10
سلام خوشگل خانوم ده بدر خوش گذشت خاله جون؟
راستی خودمونیما هیچی مثل تاب بلند آدم رو سر شوق نمیاره و سبک نمی کنه.خوش به حالتون دلم لک زده واسه تاب بازی اونم از نوع بلندش
خییییییییییییییلی دوستتون دارم.دخمل نازت رو ببوس.


سلام خاله جون جای شما و پارسا جونم واقعا خالی
خیلی خوش گذشت به خصوص تابش.حتما ایندفعه رفتید گردش امتحان کنید ما که همه خانواده تاب بازی کردند. خیلی مزه داد.
پارسا جونمو ببوس خاله جون.من و مامانیم هم شما را خیلی دوست داریم عزیزم
مامان رها
9 اردیبهشت 91 9:52
سلام قربونت برم خوبی
گفته بودی نمی تونی مطالب رها رو بخونی برو تو بلاگفا امتحان کن ببین اونجا هم نمی تونی
اگه کاری از دستم بر میاد بگو برات انجام بدم
www.rahanazi.blogfa.com


ممنون عزیزم ادرس اونجا رو دارم ولی اینجا رو بیشتر دوست دارم .با مامانای دیگه با همیم یه حس بهتری داره گلم
ممنون انشالله به زودی درست میشه
خاله لیلا
9 اردیبهشت 91 10:57
سلام و صد سلام به زهرای گلم و مامانی نازنینش
خب قسمت سوم رو هم نوشتید ولی عکس های ما کم بودش
ما از شمال برگشتیم جاتون واقعا خالی بودش مخصوصا قایق سواری و پاراشوت عالی بودش
انشا الله یه دفعه دیگه باهم میریم خانومی
زهرا جونم رو ببوسش بگو که خاله دلش براش حسابی تنگ شده


سلام خاله جون رسیدن به خیر
خوش گذشت؟؟امسال سال شماله خدا رو شکر این دفعه دومه رفتید ولی فکر کنم این دفعه بیشتر خوش گذشته بهتون
بابت عکس هم ببخشید خاله جون بضاعتمون همینقدر بود. خدا روشکر اینقدر بچه های خوبی بودند ما سراغشون نرفتیم تا ازشون عکس هم بگیریم تو قسمت آخر سفرنامه جبران میکنم
راستی شما هم عکسهای شمالتون رو بزنید ما ببینیم
دل ما بیشتر تنگ شده خاله جون . مخصوصا برای تنپادمونD:
مامان رها
9 اردیبهشت 91 15:51
قربونت برم عزیزم گفتم اگه دوست داری بیا اینجا
منم اینجا رو قبل از نی نی وبلاگ درست کرده بودم ادامش دادم والا که مامان امیر علی نی نی وبلاگ رو معرفی کرد و از اون وقته که شما دوستای خوبم رو پیدا کردم
می خواستم ببینم تو بلگفا مشکل داری یانه مشکل مال نی نی وبلاگه


ممنون عزیزم خدا رو شکر مشگلم حل شد میام پیشت
مامان زهرا(شهرادشیر کوچولو)
9 اردیبهشت 91 20:36
سلام
عجب سفر نامه ای شده مامانی
کلی بووووووووووس برا زهرا ومامان دلم براتون تنگ شده بود
وما منتظر ادامه داستانیم
همیشه شاد باشید عکساتم زهرا خانوم خیلی قشنگ شده خیلی ...


سلام عزیزم
ممنون گلم از لطفت. دیگه چه کنیم در حد بضاعتمون!!
باز هم ممنون

مامان هانیه سادات
10 اردیبهشت 91 11:58
سلام.خصوصی داری.


سلام ممنون
مامان آرینا موفرفری
10 اردیبهشت 91 12:33
سلام دوست عزیزم من هم از آشنائی با شما خیلی خیلی خوشحالم.خانم گل پس چرا تا حالا این افتخارو به من ندادین من از اینکه یک دوست به جمع دوستای گلم اضافه بشه خوشحال می شم.ماشااله دختر نازی دارید خدا حفظش کنه.راستی عزیزم کجای اصفهان زندگی می کردید؟دوست خوبم از وقتی این پست رو گذاشتم شما دومین همشهری من هستید خیلی دوستون دارم.


سلام خانومی
ممنون از محبتت من هم شما رو لینک کردم اختیار دارید کوتاهی ما رو ببخشید
آرینا جون رو ببوسید
مامان آرینا موفرفری
10 اردیبهشت 91 12:34
با افتخار لینکتون کردم.


ممنون خانومی به هم چنین شما هم لینک شدید
مامان آرینا موفرفری
10 اردیبهشت 91 15:52
سلام عزیزم شما عمه ایلیا جون هستید فقط یک سوال دارم چند تا از دوستای من که لینکم هستن اسمشون ایلیاست اگه می شه اسم وبشو بهم بگین.


سلام خانومی به همون اسم ایلیا جون لینک کردید ادرسش هم
azizilia.niniweblog.com
ایلیا پسر قند عسل
مبین فرفری
10 اردیبهشت 91 17:04
سلام عزیزم
منم از این تابها میخوام که خیلی بالا میره


سلام خانومی خوبی خدا رو شکر؟
نااااااااااازی این دفعه با هم میریم باشه
ثمین
11 اردیبهشت 91 11:56
سلام! اگه جشنی برای کوچولوتون در راه دارید یه سر به دنیای نفیس بزنید و از ایده های متنوع و شیک استفاده کنید...
جشن سیسمونی... جشن دندونی... جشن قدم... جشن تولد پسرانه ... جشن تولد دخترانه ... جشن تکلیف... جشن الفبا... و........
منتظرتون هستم...


سلام و ممنون
مامان ملینا
12 اردیبهشت 91 9:30
مامان زهرا همیشه خوش باشین در کنار خانواده .زهرا خانم هم که تو تاب به این بزرگی نهایت لذت رو برده و خوش گذرونده .همیشه خوش باشی گلم.می بوسمت از راه دور هزاران بار


ممنون عزیزم لطف دارید
ملینای نازم رو ببوس حسابی
مامان رها
13 اردیبهشت 91 9:16
قربونت برم پس چرا تند تند آپ نمیشی ببینیم چی کار می کنی
زهرامون بزرگ و خانوم شده ؟؟؟؟


خدا نکنه عزیزم اوممممممممممممممممممدیم
مامان زهرا(شهرادشیر کوچولو)
13 اردیبهشت 91 22:36
فرشته مهلبون ومامانی
دوستتون دالیم مامان زهراوشیر کوچولو


ممنون شیر کوچولو و مامان جونش
ما بیشتر