يه خاطره.يه تجربه
دوستان خوبم سلام اين دو روزه يه مسئله اي بين من و دختر گلم پيش اومد كه ديدم بد نيست اين تجربه و در عين حال خاطره رو برايتان تعريف كنم. لطفا ادامه مطلب دو شب پيش احساس كردم زهرا بيشتر از هر روزش بهانه گيري ميكنه وبا اينكه سر شب بود از من بالش و پتو ميخواست تا بخوابه اين در حالي بود كه ما تازه رفته بوديم خونه مادر بزرگش و معمولا اين طور مواقع دخملي من اول آتيش سوزوندنشه.خلاصه شصتم خبردار شد كه اي واي باز هم سرما خوردگي و بقيه قضايا با يه تست از حرارت بدنش ديگه خودم رو براي يه پرستاري پر بار و پر كار آماده كردم كه خداروشكر مادر و دختر ياد خاطره بيماري قبلي زهرا جون افتاديم و ... زهرا سرماي شديدي خورد...