یه روز به یاد موندنی
سلام
دیروز بیست و هشتم صفر روز رحلت پیامبر و شهادت امام حسن(ع) بود ما روضه داشتیم و از طرف دیگه پدر بزرگ الهام و عماد و ابولفضل ما رو دعوت کرده بود روستاشون نذری شله مشهدی داشتند الهام با عماد و ابولفضل هم دختر خاله پسرخاله هستند هم دختر عمو پسرعمو خلاصه من و داداشم و بابام و رضا و احسان و عموم رفتیم روستای انها هم فال بود هم تماشا هم نذری خوردیم هم با با بچه ها برف بازی کردیم حسابی برف اومده بود
د
یه آدم برفی کوچولو هم درست کردیم
و داداش جون رو صدا کردم بیاد یه عکس یادگاری بگیره
از راست به چپ ابولفضل.من.داداش جونم.رضا.عماد.احسان و الهام.خیلی خوش گذشت بعد دوباره با احسان و رضا رفتیم خانه مادر بزرگم اونجا هم بازی کردیم غروب هم برگشتیم خونه خودمو ن احسان و رضا و عمه و عمو رو شام نگه داشتیم و تا آخر شب حسابی بازی کردیم
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی