زهرا زهرا ، تا این لحظه: 17 سال و 2 ماه و 5 روز سن داره

فرشته آسموني

تابستان خود را چگونه گذراندید؟؟!!

1391/8/10 10:27
953 بازدید
اشتراک گذاری

سلام

اول از هر کاری از دوستان خوبم که تو این مدت احوالپرس من و دخترم بودند از صمیم قلب تشکر میکنم و از بابت تاخیرم بشدت عذر خواه.

امیدوارم که بتونم محبتشون رو جبران کنم .

و باز هم امیدوارم بتونم مرتب مطالب جدیدی از گل دختر نازم بنویسم

اما تابستان ما:

البته ما تابستان خوبی نداشتیم اول ان با فوت عمه عزیز زهرا، پس از یک دوره بیماری سخت بود که واقعا قلب همه ما رو آکنده از درد کرد و تمام تابستان ما با غم عمه گذشت. اواخر تیر ماه برای تسکین  غم خود سفری به تهران داشتیم .البته فقط من و زهرا . از قضا هم مامان بزرگ و هم دایی علی خونه جدید خریده بودند و مشغول جابجایی بودند.

 بنابر این بیشتر از هر کسی خاله لیلا و بچه هایش برای ما زحمت کشیدند. من خودم چند نوبت مراجعه به پزشک داشتم که تمام زحمتش با خاله لیلا بود.خاله لیلا هم چنین زحمت پارک بچه ها رو هم کشید . پارک ارم و پارک جوانمردان و .... خاله لیلا جونم همین جا ازت تشکر میکنم انشالله برات جبران کنم.برای برگشت ما هم باز زحمت بلیط با خاله لیلا و شوهرش بود که تهیه کنند چون نزدیک ماه رمضان بود و اصلا بلیط گیر نمیامد.

مرداد ما هم با رمضان و افطار و سحر و شبهای قدرش گذشت.و اما در این میان یه مهمان عزیز داشتیم رها جون و مامامن گلش از اردکان امدند مشهد. خیلی دوست داشتم ببینمشون.چند دفعه هم با ماما ن رها جون تماس گرفتم ولی از شانسم رها مریض بود و نشد هم رو ببینیم انشالله سفر بعدی.شهریور ما با اومدن خاله لیلا جون و بچه هاش به همراه خاله مرضیه جون شروع شد البته خیلی خیلی کم ماندند و زود برگشتند که برای عروسی یکی از اقواممون به اصفهان بروند و اینجا بود که پایان دردناک تابستان ما هم رقم خورد.یک نامرد نوه خاله من رو روز پاتختی از جلوی خونه دزدید و برد و بعد از بیست روز دعا و نماز و نذر تمام فامیل و دوستان روز دوم مهر جنازه بچه یازده ساله که تنها فرزند خانواده بود پیدا شد و داغ بزرگ دیگری بر دل ما گذاشت که هنوز غم و درد ان از جسم و روح ما ذره ای کم نشده .شنبه روز عید غدیر ،روز عید سادات،چهلمین روز سید مهدی ماست که به عموی شهیدش سید مهدی پیوسته.

میبینید که تابستان تلخ و درد ناکی داشتیم و من اصلا نمیتوانست به شما دوستان خوبم سر بزنم امیدوارم از این به بعد جبران کنم شما هم برای ارامش بازماندگان این دو عزیز و ارامش من دعا کنید

اما چند تا عکس از دختر گلم که خانمی شده ماشالله

 

 

 

این هم دختر گلم و بابا جونش و داداشی در سفر یک روزه به فریمان در آخرین روز شهریور

 


 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (11)

مامان رها
10 آبان 91 14:24
وای خدای من چه تلخ و غم انگیز چی کشیدی تو
خیلی متاسف شدم عزیزم کاش بمنم می گفتی کمی باهات هم دردی می کردم
حالا می فهمم دیگه دل و دماغ نوشتن نداشتی
عزیزم از امروز به بعد براتون آرزو لحظات خوش می کنم و شاد باشید



اره عزیزم خیلی سخت بود و هست باور کن حس ترس و بی اعتمادی تمام وجود من رو گرفته دیگه چه برسه به دخترکم که روش خیلی فشار اومد
ممنون از لطفت

مامان رها
10 آبان 91 14:25
زهرای نازم خیلی دلم برات تنگ شده بود ماشالله یه پا خانم شدی واسه خودت عزیزم می بوسمت از راه دور فراوون
باز هم برات ارزوی روزهای شاد در کنار خانوادت را دارم


ممنون خانومی شما همیشه لطف داشتی به ما
فرزانه
11 آبان 91 14:01
سلام عزیزم
اره منم دقیقا همین حسو دارم
اون از معصوم
این از مهدی
اتفاقی که افتاد همه را خیلی ترسونده و روحیه هممونا بهم ریخته
خدا به پدر و مادرهاشون صبر بده


سلام خانومی خوبی؟
واقعا جز دعا به درگاه خدا و طلب ارامش کار دیگری از دستمون برنمیاد مراقب خودت و مرصاد جونمون باش و سلام برسون
مامان رها
12 آبان 91 9:28
سلام اومدم سلامی کنم و بگم بیادتونم و دوستون داریم


سلام خانومی ممنون
من به مهربونیت و خانومیت شک ندارم عزیزم
ژاله مامان آیدا
12 آبان 91 14:27
سلام مرسی که باز به وبلاگ ما سر زدید.
خوب چه خبرا خیلی وقته نبودید .دخمل گل خوبه ایشااله؟


سلام عزیزم خواهش میکنم
ممنون دخترک منم خوبه خدا رو شکر انشالله از این به بعد هستیم
مامان آرینا موفرفری
13 آبان 91 21:27
سلام عزیزم عید غدیر خم مبارک.


ممنون عید شما هم مبارک عزیزم
خاله لیلا
13 آبان 91 21:46
چه عجب خانومی شما هم وبلاگ این دخترمون رو به روز کردی!!
قالب جدید وبلاگش هم قشنگه آهنگش هم عالیه چه خبراز مهد کودک ااااا ببخشید مدرسه زهرا جون؟؟
عزیزم امیدوارم از این به بعد روزهای شاد و خوبی رو پیش رو داشته باشید
عید غدیر رو هم به شما تبریک میگم
میبوسمتون


چه کنیم دیگه خودت که بهتر خبر داری عزیزم
ممنون نظر لطفته گلم.زهرا هم با علاقه فراوان پیگیر تکالیفشه خدا رو شکر خیلی علاقه نشون میده عید شما گلای منم مبارک عزیزم همیشه شاد باشی خواهر گلم
نرگسی
14 آبان 91 12:31
ای وای عزیزمممممم خیلی خیلی ناراحت شدم .. خدا به خانوادش صبر بده و عمه جون هم روحش شاد باشه .. مامانی هر موقع رفتین حرم منو هم یاد کنید و برام دعا کنید ..


ممنون گلم لطف داری
چشم حتما به یادت خواهیم بود
مامان ملینا
16 آبان 91 9:54
سلام عزیزم .چقدر تابستان دردناکی داشتین ان شالله که دیگه غمی تو زندگیتون نداشته باشید.


سلام خانومی
ممنون از لطفت و دعای خیرت عزیزم
مامان ملینا
16 آبان 91 9:55

*.¸.*´
¸.•´¸.•*¨) ¸.•*¨)
(¸.•´ (¸.•´ .•´ ¸¸.•¨¯`•
_____****__________****
___***____***____***__ ***
__***________****_______***
_***__________**_________***
_***____من آپم____________***
_***______مشتاق نیم نگاهی_***
__***_______هرچند گذرا____***
___***_________________***
____***______________ ***
______***___________***
________***_______***
__________***___***
____________*****
_____________***
______________*(¸.•*¨(¸.•*¨(¸.•*¨(¸.•*¨ ¸.•*´¨)¸.•*´¨)¸.•*


حتما عزیزم
منتظرم باش ملینای عزیزم زود میام
مریم مامان عسل
17 آبان 91 3:13
وای که چقدر دلم براتون تنگ شده بود.
خوشحالم که روزای تلخ تابستون امشالتون تموم شد.
اما خوب خاطرات خوش هم ازش داشتید.
انشالله که همیشه کنار هم شاد و سعادتمند باشید.


عزیزمی.دل منم همینطور.گاهی میومدم کانکت میشدم یه نگاه میکردم ولی اصلا دستم به نوشتن نمیرفت
آره خانومی خوبی دنیا به همین گذشتنهاشه وگرنه...
ممنون شما هم همیشه شاد و سلامت باشی عزیزم