جشن تولد
سلام دیشب رفتیم جشن تولد پسرعمه ام ابولفضل. مامانم میگه دو ماه و بیست و چهارروز از اون کوچکترم ولی من اصلا خوشم نمیاد که به من بگند کوچولو .همیشه داداشم الکی سر به سرم میگذاره که تو از من کوچکتری ولی من اصلا قبول ندارم دلیلی نداره چون دبیرستان میره از من بزرگتر باشه . مگه نه ؟ خلاصه رفتیم تولد کیک خوردیم شام چلو کباب خوردیم فشفشه و برف شادی هم کلی کیف داد من برای ابولفضل و داداشش عماد دو تا تفنگ بردم میوه رو که خوردیم اخر شب اومدیم خونه صبح هم تا ساعت ده خواب بودم .راستی ببینید من چقدر بزرگ شدم جواب مامور امار رو خودم دادم امروز داداشم برایم یک تفنگ مثل تفنگ ابولفضل و عماد خرید قربون داداشم ب
شم کلی بوسیدمش
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی