جشن پاییزه مهد واله
دوستان خوبم سلام
امروز با یه دنیا عکس و خبر اومدم پیشتون
دوست دارید بدونید مهد زهرا جونم چه خبر بوده
پس پیش به سوی ادامه مطلب
اول اینکه مربی قران زهرا جون، هر وقت بچه ها خوب درس جواب بدهند یه ستاره یا ماه به پیشونی بچه ها میچسبونه و زهرا هم همیشه از کلاس قرانش ماه پیشونی بیرون میاد ولی روز یکشنبه با دیدن زهرا حسابی جا خوردم خودتون ببینید
خیلی تعجب کردم بعد زهرا جون من ،توضیح داد که تمام سوالات را تنها او جواب داده و این همه ستاره و ماه ،نشانه تشکر و تقدیر مربی قرانش بوده!!!بقیه مادرها هم با دیدن زهرا تعجب میکردند که چقدر امروز تشویق شده
خلاصه همونجوری اومدیم خونه و دست به ماه پیشونی نزدیم تا باباییش هم بیاد ببینه چه دختری داره
بعد از ناهار هم باز برگشتیم مهد چرا؟؟!!چون روز دوشنبه جشن پاییزه داشتند.
البته در حالت معمول در پایان فصل جشن میگیرند ولی به مناسبت ماه محرم،جشن را زودتر برگزار کردند. بنابر این زهرا و چند تا از دوستانش برای تمرین باید در مهد حاضر میشدند
روز دوشنبه روز پرکاری بود زهرا از صبح رفت مهد برای جشن و چون مراسم در چند نوبت برگزار میشد و زهرا باید برای همه نوبتها،اجرا میکرد من بعد از جشن برگشتم و زهرا تا ساعت یک مهد بود
نکته جالبی که پیش اومد یکی از بچه ها رو اماده کرده بودند تا خوش امد بگویو ولی طفلک تا چشمش به مادرها افتاد زبونش بند امد و هرچه قربون صدقه اش رفتند فایده نداشت
گل دخترم پشت سرش نشسته
کادر اجرایی هم مونده بودند چه کنند که چشمشون به زهرا افتاد صداش کردند و حالا همه دوره اش کردند که جملات مورد نظر رو بهش بگند زهرا هم هاج و واج >!!چند بار مربیشون رو صدا کردم که بگذارید خودم زهرا را اماده کنم شما بدتر هولش میکنید چون درحالت عادی زهرا کاملا تجربه اجرا داره و موقعی که داداشیش برای اجرای خودش تمرین میکنه زهرا هم باهاش همراهی میکنه ولی مربیش متوجه نشد چون همهمه زیاد بود .خلاصه زهرا رفت پشت میکروفن و رو به جمع کرد و با یه مکثی گفت مامانا سلام به سرود ملیمون افتخارکنید قیام کنید.مامانا هم خندشون گرفت و هم قیام کردند خیلی جالب بود بعد خانم موسوی مدیرشون خیلی از زهرا تشکر کرد.بعد از اجرای چند شعر و سرود و پذیرایی و اهدای جوایز به بچه ها ،من برگشتم.زهرا هم در پایان مراسم ،دعای فرج آقا امام زمان رو خونده بود و مراسم پایان یافته بود البته زهرا غیر از وایت برد که به همه دختران مهد داده بودند(جایزه پسران مهد،یک سری سرباز تکاور بود)یک طناب بازی هم جایزه گرفت
سالن مهد زهرا جونم
نیما و مهلا در حال خواندن سوره توحید
زهرا و نیما دلیر
زهرا - مهشید - نیما - الیاس
مهشید-مریم و زهرا جون.البته فقط زهرا و نیما با هم همکلاسی هستند و فرح جون مربیشونه . الیاس و مریم و مهشید و مهلا ،تو کلاس الهه جون هستند.
دخترک عسل من،جایزه بدست
این هم چند تا عکس که هم فولکوریکه هم آماتور
قربون اون نگاه ملوست بشم ملوسکم
بعد از ظهر هم من ،نوبت ویزیت ماهانه داشتم .با گل پسرم و گل دخترم رفتیم بیمارستان.شب ساعت هفت برگشتیم زهرا از خستگی نا نداشت و توی راه بهونه گیری میکرد.هوا هم یواش یواش داره سوز خودش رو نشون میده یه کم براش دونات و لواشک بالشتی و ... خریدم تا اومدم خونه.تازه باید بعد از خواندن نماز ،حاضر میشدیم چون از طرف مامان بابای حمید،همکلاسی زهرا -که تازه از سفر حج برگشته بودند-شام دعوت بودیم.
دختر گلم حاضر شده و منتظر بابایی جونش که بریم سالن
جاتون خالی رفتیم شام و دیگه زهراجونم بعد از یک روز پر مشغله ،ساعت یازده و نیم خوابید
صبح به سختی بیدار شد و بردمش به هانیه جون تحویلش دادم .هانیه جون معاون مهد زهرای گل منه که مامانا بچه ها رو به ایشون تحویل میدهند و ظهر هم موقع خدانگهدار ،از ایشون تحویل میگیرند . فوق العاده مهربون و خوشرو هستند.
امروز فرشته مهربون برای زهرای من یک چتر با طرح پرندگان خشمگین جایزه داد
این هم عکس زهرا خوشگله مامان با فرح جون مربیشونه.زهرا خیلی به فرح جون علاقه داره و با اصرار خودش آمد تو کلاس فرح جون
و این هم زهرا و هانیه جون با چتری که فرشته مهربون آورده
دختر گلم ،عاشقتم عزیزم